داستان با مردی ناشناس در پاکستان آغاز می‌شود که پس از تزریق داروهای خاص، حافظه‌اش را از دست داده و رفتارهای خشونت‌آمیزی از خود نشان می‌دهد. او پس از فرار از زندان، با کمک افرادی محلی، از جمله یک کودک فروشنده آب‌نبات، یک فروشنده اسلحه و متحدی به نام رجینا، بخشی از خاطراتش را بازیابی می‌کند و متوجه می‌شود که در واقع آرجون ساکسنا، یک افسر IRS است. اما رجینا توسط مارتین، یک رئیس جنایتکار بین‌المللی که به شلیک به چشم چپ قربانیانش معروف است، کشته می‌شود.
آرجون با دوستش پارشورام تماس می‌گیرد و متوجه می‌شود که برای دستگیری مارتین به پاکستان آمده بود. او به همراه دوستش ویوک، یک مبارز MMA، در خطر هستند. آرجون به بمبئی می‌رسد تا با پارشورام ملاقات کند، اما مورد حمله قرار می‌گیرد و پارشورام توسط افراد مارتین کشته می‌شود. ویوک نیز در جریان یک مسابقه MMA کشته می‌شود.
آرجون با دوستش ساتیا و نامزدش پریتی ملاقات می‌کند و متوجه می‌شود که پریتی نیز هدف مارتین است. آن‌ها تصمیم می‌گیرند از پریتی به‌عنوان طعمه‌ای برای به دام انداختن مارتین در مانگالور استفاده کنند. در جریان این عملیات، آرجون حافظه‌اش را بازیابی می‌کند و ساتیا را زخمی می‌کند، و به‌طور شوکه‌کننده‌ای فاش می‌شود که او در واقع مارتین است. در ادامه مشخص می‌شود که آرجون و مارتین در واقع دو نفر متفاوت هستند که شباهت ظاهری دارند. آرجون در پاکستان تحت مراقبت شبنم، یک افسر مخفی پاکستانی، به مدت ۱۵ روز در کما بوده است.
در گذشته، آرجون در حین انجام وظیفه، محموله‌ای غیرقانونی از داروهای معیوب را از مشتاق، که یک شبکه دارویی غیرقانونی را اداره می‌کند، ضبط می‌کند. مشتاق از مارتین کمک می‌خواهد و مارتین با دریافت پول، آرجون را برای قتل همدستان مشتاق مقصر جلوه می‌دهد و او را معلق می‌کند. مارتین همچنین با تهدید به قتل پریتی، آرجون را از پیگیری بیشتر بازمی‌دارد.
آرجون با کمک پارشورام، یکی از همدستان مارتین به نام مونا را بازجویی می‌کند و متوجه می‌شود که مارتین به پاکستان رفته است. او به پاکستان می‌رود و با کمک شبنم، به دنبال مارتین می‌گردد. مارتین از حضور آرجون در پاکستان مطلع می‌شود و رجینا را می‌کشد، سپس به بمبئی بازمی‌گردد و پارشورام و ویوک را می‌کشد. در یک ساختمان در حال ساخت، مارتین با آرجون روبه‌رو می‌شود، او را شکست می‌دهد و به کما می‌فرستد. مارتین نیز در حین فرار از ساختمان سقوط می‌کند و به بیمارستان منتقل می‌شود، در حالی که شبنم آرجون را به مکان امنی می‌برد.
در زمان حال، آرجون به مانگالور می‌رسد، جایی که مارتین با ساتیا و پریتی در بیمارستان است. مارتین پریتی را به مخفیگاهش در یک کشتی تفریحی می‌برد. آرجون تهدید می‌کند که محموله‌ها را نابود خواهد کرد، مگر اینکه پریتی آزاد شود. مشتاق به‌طور مخفیانه برنامه‌ریزی می‌کند تا بدون اطلاع مارتین، محموله‌ها را به دست آورد. آرجون با مهاجمان مقابله می‌کند، اما مورد حمله قرار می‌گیرد. مارتین وارد عمل می‌شود، مهاجمان را از بین می‌برد و فاش می‌کند که ویوک، پارشورام و رجینا در واقع با مشتاق همکاری می‌کردند. مارتین و آرجون با هم متحد می‌شوند، مشتاق را می‌کشند و محموله‌هایش را نابود می‌کنند. مارتین با پول فرار می‌کند و آرجون برای انجام مأموریتش مدال افتخار دریافت می‌کند.
سه ماه بعد، آرجون از طریق اخبار متوجه می‌شود که چندین نفر در شهرهای مختلف با شلیک به چشم چپشان کشته شده‌اند، که نشان می‌دهد مارتین پشت این قتل‌هاست. در پایان، آرجون تماسی از مارتین دریافت می‌کند که اکنون با هویت جدیدی به نام راینو زندگی می‌کند.
هنوز نظری ثبت نشده است.
اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت می‌کند.