خلاصه داستان: میریام گوردون، کتابداری در یکی از شعبههای کتابخانه عمومی تورنتو، زندگیای منزوی و غمزده دارد. او پس از ناپدید شدن پدرش، در دنیایی از اندوه و انزوا فرو رفته است. در میان روزمرگیهایش، شروع به دریافت نامههایی تهدیدآمیز میکند که در کتابها پنهان شدهاند و توسط فردی با نام «ریگولتو» امضا شدهاند—اشارهای به دلقک گوژپشت در اپرای وردی، که پدرش او را در کودکی به تماشای آن برده بود.
خلاصه داستان: سو-هی (با بازی جو یون-هی) زنی است که زندگی آرام و شادی با همسرش و انتظار برای تولد فرزندشان دارد. اما یک روز صبح بیدار میشود و میبیند که همسرش خود را بالای تخت حلقآویز کرده است. این شوک باعث سقط جنین او میشود. پس از این تراژدی، سو-هی متوجه میشود که همسرش خانهای به نام «باغ بهاری» در منطقهای روستایی برای او به ارث گذاشته است. با وجود هشدارهای خواهرش هی-ران (با بازی کیم جو-ریونگ)، سو-هی تصمیم میگیرد به این خانه نقل مکان کند.با ورود به خانه، سو-هی با پدیدههای عجیب و ترسناکی مواجه میشود که نمیتواند توضیح دهد. او احساس میکند که حضور ناشناختهای در خانه وجود دارد که زندگیاش را تهدید میکند. با کشف سرنخهای مرموز در سراسر خانه، سو-هی به تدریج حقیقت وحشتناک پشت تسخیر «باغ بهاری» را آشکار میکند.
خلاصه داستان: یک زن در سیارهای دور از خانه بیدار میشود و متوجه میشود که خدمهٔ ایستگاه فضاییاش به طرز وحشیانهای کشته شدهاند. تحقیق او در مورد اتفاقاتی که رخ داده، زنجیرهای از وقایع ترسناک را به راه میاندازد.
خلاصه داستان: ادی بریش، یک سارق خردهپا، پس از سرقت از یک مکانیک، به دنبال خودروهایی برای سرقت میگردد. او وارد یک SUV لوکس به نام «Dolus» میشود، اما پس از ورود، دربها قفل میشوند و او در داخل خودرو گرفتار میشود. صاحب خودرو، ویلیام، از طریق تماس تلفنی با ادی ارتباط برقرار میکند و با استفاده از تجهیزات پیشرفته نصبشده در خودرو، او را تحت شکنجه روانی و فیزیکی قرار میدهد. ویلیام که دخترش را در جریان یک سرقت از دست داده، قصد دارد با این اقدام، عدالت را به شیوه خود اجرا کند .
خلاصه داستان: آرورا تیگاردن، دانشجوی پسادکتری و معلم ادبیات جنایی، در کنار تدریس، در یک کافه محلی نیز کار میکند. زمانی که یکی از دانشآموزان کلاسش، که قرار بود برای حفظ موقعیتش در تیم ورزشی مدرسه از آرورا کمک بگیرد، به طرز مرموزی در بیرون از کافه به قتل میرسد، آرورا احساس مسئولیت کرده و تصمیم میگیرد تا قاتل واقعی را پیدا کند. او با کمک دو دوست نزدیکش، تحقیقات خود را آغاز میکند و در این مسیر با پیچیدگیهای فراوانی مواجه میشود.
خلاصه داستان: رامونا، مادری تنها و معلول است که پس از تصادف رانندگی که منجر به مرگ همسرش، دیوید شد، با دو فرزندش، تیلور و آنی، در یک مزرعه دورافتاده زندگی میکند. او به دلیل آسیبهای جسمی و روانی ناشی از حادثه، درگیر افسردگی شدید است.
خلاصه داستان: داستان سریال «جان سخت» درباره گروهی از دوستان است که برای تفریح به کویر سفر میکنند. در این سفر، بهطور اتفاقی با وحید، دوست سابق نگار و رقیب قدیمی فرزاد، روبهرو میشوند. این مواجهه باعث ایجاد تنشهایی در گروه میشود و روابط میان آنها را تحت تأثیر قرار میدهد. در ادامه، اتفاقات غیرمنتظرهای رخ میدهد که آنها را با چالشهای جدیدی مواجه میکند.
خلاصه داستان: استیون توماس، اپراتور یک خط تلفن پیشگیری از خودکشی در شیفت شب، تماس نگرانکنندهای از فردی دریافت میکند که ادعا میکند خودِ اوست و جزئیات شخصیای را میداند که فقط خودِ استیون از آنها خبر دارد. تماسگیرنده تهدید میکند که تا یک ساعت دیگر به زندگیاش پایان خواهد داد، مگر اینکه استیون بتواند او را متقاعد کند که منصرف شود. این تماس، استیون را وارد سفری پرتنش و احساسی میکند که در آن باید با ترسها و خاطرات گذشتهاش روبهرو شود و حقیقت را پیش از آنکه دیر شود کشف کند .
خلاصه داستان: (بدون اسپویل مستقیم):گریس (نیکول کیدمن) زنی است که در دوران پس از جنگ جهانی دوم، در خانهای بزرگ و دورافتاده به همراه دو فرزندش زندگی میکند. بچههای او به یک بیماری عجیب مبتلا هستند که باعث میشود نسبت به نور حساسیت شدید داشته باشند؛ بنابراین خانه همیشه تاریک نگه داشته میشود و همه پردهها کشیدهاند.یک روز سه خدمتکار جدید به خانه میآیند و از همان ابتدا، اتفاقات عجیب و غیرقابل توضیحی شروع میشود. گریس به تدریج احساس میکند که خانهشان ممکن است توسط روحهایی ناشناس تسخیر شده باشد…
خلاصه داستان: (بدون اسپویل زیاد): در شب هالووین، دو دختر به نامهای تارا و داون پس از شرکت در یک مهمانی شبانه، وارد خیابانهای خلوت شهر میشوند. آنها با دلقکی مرموز به نام آرت (Art the Clown) روبرو میشوند؛ دلقکی با چهرهای سیاه و سفید، ساکت، روانی، و بهشدت خشونتطلب.در ابتدا آرت فقط دنبال آنهاست، اما خیلی زود این تعقیبوگریز به یک قتلعام وحشتناک تبدیل میشود، جایی که دلقک با روشهای سادیستی و بسیار خشن، قربانیهایش را شکار میکند.