خلاصه داستان: داستان فیلم درباره مردی به نام یعقوب ایرجی است که پزشکان به او اعلام میکنند به دلیل وجود غدهای در سرش، مدت زمان کوتاهی برای زندگی دارد. این خبر غیرمنتظره باعث میشود اطرافیان او با چالشهای مختلفی مواجه شوند.
خلاصه داستان: در سال ۲۰۰۹، والتر مورلند (با بازی لیام کانینگهام)، باستانشناس دریایی، گنجینهای از یک کشتی غرقشده متعلق به فرانسیس دریک را کشف میکند. اما این گنجینه توسط دولت اسپانیا مصادره شده و در خزانهٔ فوقامن بانک اسپانیا در مادرید نگهداری میشود. در سال ۲۰۱۰، والتر تیمی از متخصصان را برای بازیابی گنجینه تشکیل میدهد. او تام جانسون (با بازی فردی هایمور)، مهندس نابغهٔ جوان، را برای نفوذ به خزانهٔ بانک استخدام میکند. این خزانه دارای سیستم امنیتی منحصربهفردی است: هرگونه تغییر وزن در آن باعث جاری شدن سیل آب و غرق شدن متجاوزان میشود. تیم تصمیم میگیرد سرقت را در زمان فینال جام جهانی ۲۰۱۰ بین اسپانیا و هلند انجام دهد، زمانی که توجه عموم مردم و نیروهای امنیتی به بازی معطوف است.
خلاصه داستان: «Dange» در دانشگاه خیالی سنت مارتین در گوا جریان دارد. یوواراج، معروف به «یوا» (با بازی احان بهات)، به این دانشگاه میپیوندد و متوجه میشود که زاویر، معروف به «زی» (با بازی هارشواردان رانه)، دوست قدیمیاش که اکنون به دشمنی تبدیل شده، نیز در آنجا تحصیل میکند. یوا که خاطرات تلخی از گذشته با زی دارد، تصمیم میگیرد تا از او انتقام بگیرد. با نزدیک شدن به جشنوارهٔ سالانهٔ دانشگاه، رقابت بین این دو به اوج میرسد و درگیریهای شدیدی بین گروههای دانشجویی شکل میگیرد.
خلاصه داستان: یه روزی، تو یه سرزمین آروم و بیدردسر، پادشاه و ملکهای وسط یه طوفون برفی دختری به دنیا آوردن. چون اون روز همهجا سفیدپوش شده بود، اسم دخترشون رو گذاشتن «سفیدبرفی».چند سال بعد، وقتی ملکه مریض شد و از دنیا رفت، پادشاه بدون اینکه خیلی فکر کنه دوباره ازدواج کرد. همسر دومش یه زن خوشگل و مرموز بود. بعد از یه مدت، پادشاه مجبور شد با یه ارتش راهی مرزهای جنوبی بشه تا با یه خطر جدی مقابله کنه… ولی دیگه هیچوقت برنگشت.زن جدیدش، تاج و تخت رو از چنگ درآورد و تازه اونموقع بود که همه فهمیدن با یه آدم خودخواه و پلید طرفن. زنی که به زیباییش بیش از هر چیز دیگهای اهمیت میداد.توی دورهی حکومت اون ملکهی بدجنس، زندگی مردم سخت شد. یا مجبور بودن مالیاتای سنگین بدن و تو فقر زندگی کنن، یا به اجبار میرفتن تو گارد سلطنتی خدمت کنن.از طرفی همه فکر میکردن سفیدبرفی مرده، غافل از اینکه بیچاره دختر تو قصر زندانی شده و بهعنوان خدمتکار زندگی میکنه...
خلاصه داستان: آریل اکتون (با بازی آییو ادبیری)، روزنامهنگار موسیقی جوان و جاهطلبی است که برای پوشش بازگشت آلفرد مورتی (جان مالکوویچ)، ستاره پاپ مرموز دهه ۹۰ میلادی که سی سال از انظار عمومی دور بوده، به اقامتگاه دورافتاده او دعوت میشود. مورتی در این مدت یک فرقه به نام «Levelists» تشکیل داده که پیروانش او را به عنوان یک موجود الهی میپرستند. آریل به همراه گروهی از روزنامهنگاران و مهمانان مشهور به این مراسم دعوت میشود، اما به زودی متوجه میشود که این گردهمایی چیزی فراتر از یک مهمانی موسیقی ساده است.
خلاصه داستان: کارل کولهف، مردی ۷۰ ساله و منزوی، در یک کتابفروشی کوچک کار میکند و هر روز کتابهایی را با دقت بستهبندی کرده و به مشتریان وفادارش در شهر تحویل میدهد. او برای هر مشتری نامی از شخصیتهای ادبی انتخاب کرده و با وسواس خاصی کتابهایی را برایشان انتخاب میکند.روزی، دختر ۹ سالهای ...
خلاصه داستان: فیلم در زمان واقعی روایت میشود و تماشاگر را در دل یک مأموریت شناسایی قرار میدهد که بهسرعت به یک نبرد مرگبار تبدیل میشود. گروه SEAL، شامل شخصیتهایی مانند ری مندوزا (با بازی D’Pharaoh Woon-A-Tai) و الیوت میلر (با بازی Cosmo Jarvis)، در خانهای در منطقه تحت کنترل القاعده مستقر میشوند. با افزایش تنش و قطع پشتیبانی هوایی، نیروها با حملات شدید دشمن مواجه میشوند و مجبور به مبارزه برای بقا میگردند .
خلاصه داستان: داستان دربارهی یک زن و شوهر جوان به نامهای هیونسو (یک بازیگر تازهکار) و همسرش سوجین است. زندگی آرام آنها زمانی به هم میریزد که هیونسو دچار رفتارهای عجیب و ترسناکی در خواب میشود؛ او شبها در خواب حرفهای نامفهوم میزند، راه میرود، و حتی رفتارهایی خطرناک از خودش نشان میدهد.
خلاصه داستان: جاش، همسرش ریچل (کوبی اسمالدرز) و پسرشان مکس، به خانهای بزرگ و رویایی در حومه شهر نقلمکان میکنند. اما در اولین شب اقامتشان، یک تصادف شدید در پیچ تندی نزدیک خانه رخ میدهد و راننده، یک ستاره فوتبال دبیرستانی، جان خود را از دست میدهد. این حادثه جاش را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد و او را به سمت وسواسی خطرناک سوق میدهد: نجات قربانیان تصادف در آن پیچ.
خلاصه داستان: داستان در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میگذرد، جایی که چو هون-هیون (با بازی لی بیونگ-هون)، قهرمان جهانی بازی گو، در یک مسابقهی آماتوری با پسر جوانی به نام لی چانگ-هو (با بازی یو آه-این) آشنا میشود. چو استعداد فوقالعادهی لی را میبیند و تصمیم میگیرد او را آموزش دهد تا به یک بازیکن حرفهای تبدیل شود. اما با گذشت زمان، رابطهی استاد و شاگرد به رقابتی شدید تبدیل میشود، زمانی که لی چانگ-هو به یکی از بزرگترین رقبای استادش در دنیای گو تبدیل میشود.