خلاصه داستان: در این فصل، سارا و نیکا در آستانه ازدواج هستند و نقی برای ازدواجشان شرایط سختی در نظر گرفته است. از سوی دیگر، در شب میهمانی ارسطو به افتخار همسر جدیدش، یک شهاب سنگ در خانهٔ خانواده معمولی سقوط میکند. ارسطو و رحمت با پنهان کردن این موضوع از نقی، قصد فروش سنگ سقوط کرده را دارند و در این میان، ماجراهای دیگری نیز برای خانواده معمولی و اطرافیانشان رخ میدهد.
خلاصه داستان: در قسمت قبل مشاهده کردید که خانواده نقی به مشهد رسیدند و به خانه اوس موسی رفتند هما به بیمارستان رفت تا پزشکان دل درد او را درمان کنند و در عکسی که از معده او گرفتن مشخص شد یک حلقه درون معده او است و همان حلقهای بوده که رحمت درون بستنی گذاشته بود تا از فهیمه خواستگاری کند اما هما آن را بلعید. در ادامه رحمت از فهیمه خواستگاری کرد و پاسخ مثبت گرفت اما مشکل از آنجا آغاز شد که باید بهتاش را هم راضی میکردند اما بهتاش به این راحتیها راضی نمیشد و هر کدام از آنها به گفتگو با او پرداختند تا در اینکه در نهایت گفت میخواهم با رحمت به صورت تن به تن گفت و گو کنم و رحمت از این بابت ترسیده بود و برای گفتگوی رودررو با بهتاش مقاومت میکرد تا اینکه راضی شد با او در کوهسنگی که یکی از مناطق مرتفع مشهد است دیدار داشته باشد اما به شرط اینکه اوس موسی او را زیر نظر داشته باشد.
خلاصه داستان: داستان فیلم بر محور دو برادر جداافتاده به نامهای تامی کانلون (با بازی تام هاردی) و برندن کانلون (با بازی جوئل اجرتون) میچرخد. تامی، یک تفنگدار سابق نیروی دریایی، پس از سالها به خانه بازمیگردد و از پدرش پدی کانلون (با بازی نیک نولتی) که پیشتر مردی دائمالخمر بوده و اکنون توبه کرده، میخواهد تا او را برای شرکت در یک تورنمنت بزرگ هنرهای رزمی ترکیبی (MMA) به نام «اسپارتا» تمرین دهد. از سوی دیگر، برندن، معلم فیزیک دبیرستان و پدر خانواده، برای تأمین هزینههای درمان دختر بیمارش، مجبور میشود به دنیای مبارزات بازگردد و در همان تورنمنت شرکت کند. این دو برادر، هر یک با انگیزههای شخصی، در مسیر رقابتی قرار میگیرند که نه تنها مهارتهای فیزیکی، بلکه احساسات و روابط خانوادگیشان را به چالش میکشد.
خلاصه داستان: در قسمت قبلی مشاهده کردید که نیکا با همراه همسرش سر میز غذا اعلام کردند تصمیمی برای برگزاری عروسی در تاجیکستان ندارند و میخواهند هزینه آن را به خیریه اهدا کنند این صحبت نیکا با اعتراض شری زن ارسطو مواجه شد و گفت نباید این کارو کنید حداقل یک عروسی کوچک در تاجیکستان بگیرید.علت اعتراض شری این بود که آنها میخواستند به بهانه حضور در مراسم عروسی نیکا شهاب سنگ را با خود در میان وسایل نقی جاسازی کنند و از کشور خارج کنند اما با لغو شدن مراسم عروسی نقشه آنها بر آب میشد. در نهایت اصرار شری و نقی معمولی باعث شد که دولت و نیکا نظرشان برای برگزاری یک عروسی کوچک مثبت شود اما آنها گفتند مراسم عروسی را در همین جا میگیریم. در ادامه چمن با بهروز گفتگو پرداخت که به نظر میرسد بهروز به او علاقهمند شده است از سوی دیگر رحمت به چمن علاقه پیدا کرده و رقابت برای جلب توجه چمن بالا رفته است.
خلاصه داستان: در ادامه هما و فهیمه از دور بهتاش را دیدند که سوار بر موتور شده و او را تعقیب کردند و سپس سریال به پایان رسید حالا علاقمندان به سریال پایتخت منتظر هستند تا قسمت جدید این مجموعه تلویزیونی شروع شود و به تماشای ادامه داستان بنشینند اگر موفق به تماشای قسمت ۱۱ سریال پایتخت نشدهاید ما در اینجا کیفیت عالی آن را آماده کردیم.